کوثریه



هوالجمیل

 

میراث کل هستی

در مدح و منقبت و رثای حضرت امام حسن عسکری (ع)

از سوز زهر دشمن ، آتش گرفته جانم

گوئی نشسته صدها ، نِشتر به استخوانم

می سوزم از لهیب سوزان سّم قاتل

گریان ولی به یادِ مقتول کوفیانم

جانم فدای او که ، لب تشنه سر جدا شد

در تاب و تب برای سقای تشنگانم

هوالجمیل

 

پنج راز  غیبی

با عرض تسلیت بمناسبت سالروز شهادت امام حسن عسکری (ع)

و  تبریک آغاز ولایتعهدی حضرت مهدی موعود (عج)

اگرچه در حصار دشمنان بود

ولی بر غیب عالم حکمران بود

امام عسکری قبل از شهادت

نموده بر «ابوالادیان» وصیت

وصایایی که مثل پیشگوئی است

ولیکن در حقیقت غیبگوئی است

خبرهائی که شرح پنج راز است.

 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب

هوالجمیل

خون نامه قیام

نذر امام سجاد (ع)

تقدیم به روح پرفتوح سردار شهید محمد مرآتی

تا شعله پر گرفت و شررگستری نمود

آن خاک سرخ را همه خاکستری نمود

سجاد و زینبین ، به همراه اهلبیت

گشتند اسیر و خصم جفاگستری نمود

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب

هوالجمیل

الهه آبها

دل عالم برای او کباب است

ز داغش هسته هستی مُذاب است

به اذن حق تعالی ، تا قیامت

رباب از داغ اصغر ربِّ آب است

کلید

خدا را آیت عظماست اصغر

ولا را عروۀ الوثقاست اصغر

اگرچه کوچک است اما ز رفعت

کلید کل مشکلهاست اصغر

والسلام

محمد حسین صادقی (غلام) - زرقان فارس - 19/8/1398


هوالجمیل

ابوطالب و فاطمه بنت اسد

 

در مدح منقبت اولین حامیان پیامبر اعظم

حضرت ابوطالب علیه السلام و جناب فاطمه بنت اسد سلام الله علیها

سلام بر تو و عهد و وفا و ایثارت

سلام بر تو و عشق و ولا و پندارت

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب

شعر و شاعری

در وجودم شاعری زندانی است
هست آن شاعر چراغ راه من
در دلم آن شاعر شوریده حال
بوده عمری در پی من دربدر
در دلم آوازها دارد هنوز
گرچه من حبسش نمودم چون اسیر
مثل دِعبِل  یا فَرَزدَق یا کُمِیت
شاعری بی ادعا و بی‌مقام
من اسیر آن غلام شاعرم
هرچه می‌گویم زبانِ حال اوست
این تخلص گرچه امضای من است
هست دنیا پر ز شعر و قصه‌ها
گر که شعر و قصه و نقد و نظر
در زمانهای دگر هم ابتر است
گر تمام شاعران نسل ما
هیچ کمبودی نگردد آشکار
لیک هر شاعر به عصر خویشتن
گرچه در پیش اساتید سخن
لیک در حد توانم ، اینچنین
در دیار حافظ و سعدی ، اگر
حق آن آموزگاران سخن
شعر من ساده‌ست ، مانند خودم
شعر من کشف و شهودی ساده است
نیست حرف تازه‌ای در شعر من
چون زبانم بوده موزون ، لاجرم
گرچه از دوران درس و امتحان
گرچه بودم ساکن درگاه شعر
روح من در شعر جدیّت نداشت
گاه بودم سالها ، از شعر ، دور
گرچه من شاعر نبودم ، در صفات
با بیان ساده ، چون آب روان
شعر می‌گفتم برای خویشتن
الغرض ، با اینهمه توصیف و حال
گرچه می‌ماند به دنیا هر سرود
گرچه باشد شعرهایم پُر ز پند
گر بُود شعرم گناه و اشتباه
گر بُود در شعرهایم حرف نیک
خوب یا بد ، شعر من باشد همین
شعر من کاه است در کوه سخن
گرچه در عرفان نبودم هیچگاه
گرچه هستم در طریقت ، بی سَبَق
گرچه من هرگز نبودم در سلوک
عندلیب باغ مولا بوده‌ام
مثل نی در نینوای اهلبیت
در غم و در شادی اهل ولا
شعر من در روزگار داغ و درد
در دفاع از کشور و ناموس و دین
بوده‌ام در کربلاهای وطن
بوده شعرم وقف آئین دفاع
دَم به دَم با اشک و آه و شعر تر
در کنار امت بیدار عشق
شکر ایزد با سلاح شعر ناب
شاکرم از اینکه شاعر بوده‌ام
گر شده مقبول ارباب ادب
روح من در شعرهایم خفته است
ناسروده شعرهایم ، در عمل
برترین شعرم که نامد بر زبان
فی‌المثل ، با صبر و عشق و افتخار
عمرم از شُکر و رضا چون گلشن است

 

 

کز وجودش هستی‌ام نورانی است
چونکه می‌سوزد چو شمع انجمن
هست دائم در نوا و قیل و قال
آن شهید سبز مفقودالاثر
با شهیدان ، رازها دارد هنوز
بوده آن شاعر به روح من امیر
هست آن شاعر غلام اهلبیت
از تبار عشق ، با نام غلام
او نهان در باطن و من ظاهرم
هستی‌ام ، دار و ندارم مال اوست
ثروت دنیا و عقبای من است
نیست دنیا تشنۀ آثار ما
در زمان خویش نگذارد اثر
این هنر ناید به دنیا بهتر است
شعر گفتن را کنند از دَم رها
تا نماید خلقها را غصه‌دار
نور حق باید بریزد در سخن
شرمسارم من ز شعر خویشتن
دِین خود را من ادا کردم به دین
الکنی چون من ، نگوید شعر تر
کرده ضایع در دل هر انجمن
شوخ و افتاده‌ست ، مانند خودم
حرفهایم ، حرف هر آزاده است
تازه کردم لیک پیغام کهن
حرفهایم ، شعر می‌شد بیش و کم
بوده شعر و قصه در خونم ، روان
لیک هرگز طی نکردم راه شعر
گرچه با آن نیز ضدّیت نداشت
گاه بودم روز و شب در شعر و شور
بوده‌ام شاعر ولی در روح و ذات
بوده جاری حرف قلبم بر زبان
گرچه گاهی پخش می‌‌شد در وطن
بوده‌ام در شعر دنبال کمال
هرگزم مانا شدن در دل نبود
نیست خالی شاید از لغو و گزند
هستم از درگاه یزدان ، عذرخواه
هست از لطف خدای بی‌شریک
ای برادر ، حرف خوبش برگزین
شرم دارم زانکه گویم «شعر من»
شعر من دارد به عرفان هم نگاه
دوست می‌دارم ولی مردان حق
در شریعت ، ساز روحم بوده کوک
نوحه ‌خوان آل زهرا بوده‌ام
نغمه سر دادم برای اهلبیت
بوده‌ام چون نی پر از شور و نوا
شد تولد در میادین نبرد
بوده شعر خاکی‌ام سنگرنشین
از رَجَزخوانهای جنگ تن به تن
بوده‌‌ام مداح مردان شجاع
گشتم از هجر شهیدان ، نوحه‌گر
گفته‌‌ام لبیک بر سردار عشق
پاسداری کرده‌ام از انقلاب
در زمان خود مؤثر بوده‌ام
بوده از الطاف بی پایان رَب
هستی‌ام سرشار از ناگفته است
بوده زیباتر ز هر شعر و غزل
بوده خدمت ، در عمل ، بر بندگان
صلح و سازش داده‌ام چندین هزار
هستی‌ام زیباترین شعر من است

 


هوالجمیل

یوسفستان خدا

چونکه آن «زیبا» بُود معمار دل
دل همیشه در پی زیبائی است
چونکه «او زیباست» در افعال و ذات
هرچه آن زیبای مطلق آفرید
چونکه زیبائی عیان در ظاهر است
در مظاهر ، دل توقف می‌کند
لیک در باطن ندارد جستجو
جلوه‌ای زیباتر از ایثار جان
زین سبب در کربلای پر شهید
گرچه یوسف از همه خوش‌روتر است
روح یوسف، باغ زیبای حیاست
حکمت‌‌آرا و عدالت پیشه است
نظم و ترکیب و تناسب در جهان
این جهان در اوج زیبائی به پاست
در پرستشگاه فطرت، روح ما
بوده هر آئینه از روز الست
گرچه باغ حق پر از صُنع نت
بین یوسفهای حق، تا یوم دین
عشق، دین فطری آئینه‌هاست

 

 

کرده زیبائی‌شناسی، کار دل
دین هر دل فطرتاً شیدائی است
نیست زشتی در جهان کائنات
شد همه در اوج زیبائی پدید
دل برای کشف و جذبش ماهر است
عشقبازی ، بی‌تکلف می‌کند
تا بیابد برترین صنع نکو
نیست در گار روح عاشقان
روح زینب، غیر زیبائی ندید
سیرتش از صورتش نیکوتر است
قلب یوسف، گلشن صبر و رضاست
گلشن زیبائی‌اش ، اندیشه است
گشته در زیبائی یوسف عیان
آفرینش ، یوسفستان خداست
می‌پرستد روح زیبای خدا
در گلستان خدا، زیباپرست
برترین زیبائی او ، دین اوست
یوسف زهرا بُود زیباترین
انعکاس نور حق در سینه‌هاست

 

والسلام

زرقان فارس - محمد حسین صادقی غلام


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

نیمه راه زندگی شیطنت های ذهن من در جست و جوی خوشبختی Kristy پزشک خانواده ساجو مینویسد ماتیس عقد و ازدواج M.H.Rismanchian محمد حسین ریسمانچیان [mhrismedia.blogsky.com]